Accreditation

əˌkrɛdɪˈteɪʃən əˌkrɛdɪˈteɪʃ(ə)n
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    اعتباربخشی، اعتبارنامه، تایید اعتبار، تاییدیه‌ی اعتبار، تاییدیه، تاییدیه‌ی رسمی، اعتباردهی، جواز
    • - The hospital's accreditation was renewed for another three years.
    • - اعتبارنامه‌ی بیمارستان برای سه سال دیگر تمدید شد.
    • - The organization's accreditation process involved a thorough review of their policies and procedures.
    • - فرآیند اعتباربخشی سازمان شامل بررسی کامل سیاست‌ها و رویه‌های آن‌ها بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت accreditation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «accreditation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accreditation

لغات نزدیک accreditation

پیشنهاد بهبود معانی