Amassment

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    گردآوری
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد amassment

  1. noun A quantity accumulated
    Synonyms: accumulation, aggregation, assemblage, collection, congeries, cumulation, gathering, mass

ارجاع به لغت amassment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «amassment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/amassment

لغات نزدیک amassment

پیشنهاد بهبود معانی