Deep-seated

diːpˈsiːtɪd diːpˈsiːtɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • adjective
    گود، عمقی، مستقر، دیرینه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد deep-seated

  1. adjective ingrained
    Synonyms: built-in, chronic, confirmed, deep down, deeply felt, deep-rooted, dyed-in-the-wool, established, fixed, habitual, inborn, inbred, inherent, lodged in one’s brain, longstanding, longtime, subconscious

ارجاع به لغت deep-seated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deep-seated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deep-seated

لغات نزدیک deep-seated

پیشنهاد بهبود معانی