Elephant

ˈeləfənt ˈeləfənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    elephants

معنی و نمونه‌جمله

  • noun countable A1
    پیل، فیل
    • - He was an elephant of a man.
    • - او مرد پیل‌تنی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد elephant

  1. noun
    Synonyms: boar, mammoth, mastodon, pachyderm, hathi, tusker

ارجاع به لغت elephant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «elephant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/elephant

لغات نزدیک elephant

پیشنهاد بهبود معانی