Encamp

ɪnˈkæmp ɪnˈkæmp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • adverb
    اردو زدن، چادر زدن، خیمه برپا کردن، منزل دادن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد encamp

  1. verb Live in or as if in a tent
    Synonyms: billet, camp, quarter, bivouac, settle, tent, camp-out

ارجاع به لغت encamp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «encamp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/encamp

لغات نزدیک encamp

پیشنهاد بهبود معانی