Encrustation

ˌenkrʌˈsteɪʃən ˌenkrʌˈsteɪʃən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • noun
    پوسته (یا پوستک) دارسازی، دلمه‌شدگی، رویه‌بندی، پوسته‌بندی
  • noun
    پوسته، پوستک، پوست، رویه، روکش (سفت)، پوشش
    • - Encrustations of moss covered the pool's walls.
    • - پوششی از خزه دیواره‌های استخر را پوشانده بود.
  • noun
    لایه‌ی مرصع، لایه‌ی گوهرین
  • noun
    پزشکی دله، دلمه، پوست زخم (هرچیزی که به‌صورت رویه‌ی سفتی بسته شده باشد)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد encrustation

  1. noun A decorative coating of contrasting material that is applied to a surface as an inlay or overlay
    Synonyms: incrustation
  2. noun A hard outer layer that covers something
    Synonyms: crust, incrustation

ارجاع به لغت encrustation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «encrustation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/encrustation

لغات نزدیک encrustation

پیشنهاد بهبود معانی