Envenom

ɪnˈvenəm ɪnˈvenəm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - transitive
    زهرآلودکردن، زهراگین کردن (مج) آغشته کردن، آلوده کردن
    • - Border disputes envenomed the relations between the two countries.
    • - مناقشات مرزی روابط میان دو کشور را زهرآلود می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد envenom

  1. verb To poison
    Synonyms: poison, infect, canker, contaminate, pollute, empoison
  2. verb To alienate
    Synonyms: embitter, anger, estrange, acerbate

ارجاع به لغت envenom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «envenom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/envenom

لغات نزدیک envenom

پیشنهاد بهبود معانی