Every Now And Then (or Every So Often)

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    هرازگاهی، هر چند وقت یکبار، گاهی‌اوقات
    • - I used to see him every now and then.
    • - گاهی‌اوقات او را می‌دیدم.
    • - Every now and then, she did crosswords.
    • - هرازگاهی جدول حل می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد every now and then (or every so often)

  1. adverb occasionally
    Synonyms: ever so often, every once in a while, every so often, from time to time, now and again, now and then, once and again, once in a while, sometimes

ارجاع به لغت every now and then (or every so often)

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «every now and then (or every so often)» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/every-now-and-then-or-every-so-often

لغات نزدیک every now and then (or every so often)

پیشنهاد بهبود معانی