Gnash

næʃ næʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun verb - transitive adverb
    دندان‌قرچه کردن، دندان به‌هم فشردن (از خشم)، به‌هم فشردن، به‌هم ساییدن
    • - His teeth gnashed in anger.
    • - از شدت خشم دندان‌قروچه می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد gnash

  1. verb grind
    Synonyms: clamp, crush, grate, grit, rub

ارجاع به لغت gnash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gnash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gnash

لغات نزدیک gnash

پیشنهاد بهبود معانی