Gnaw

nɒː nɔː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb
    خاییدن، گاز گرفتن، کندن (با گاز یا دندان)، تحلیل رفتن، فرسودن، مانند موش جویدن، ساییدن
    • - to gnaw a hole
    • - با جویدن سوراخ کردن
    • - The wolves gnawed at the carcass.
    • - گرگ‌ها لاشه را با دندان تکه‌پاره کردند.
    • - A dog gnawing a bone.
    • - سگی که استخوان در دهان می‌جود.
    • - Anxiety is gnawing him (from within).
    • - اضطراب او را از درون می‌خورد.
    • - Waves gnawing away at the cliffs.
    • - امواجی که صخره‌ها را می‌فرساید.
    • - The anxious woman gnawed at her underlip.
    • - زن دلواپس، لب زیرین خود را می‌جوید.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد gnaw

  1. verb bite, chew
    Synonyms: champ, chaw, chomp, consume, corrode, crunch, devour, eat, eat away, erode, gum, masticate, munch, nibble, wear
  2. verb be bothered, worried about
    Synonyms: annoy, bedevil, beleague, distress, eat at, fret, harass, harry, haunt, irritate, nag, pester, plague, prey on one’s mind, rankle, tease, trouble, wear down

ارجاع به لغت gnaw

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gnaw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gnaw

لغات نزدیک gnaw

پیشنهاد بهبود معانی