Gridlock

ˈɡrɪdlɑːk ˈɡrɪdlɒk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    (راهنمایی و رانندگی) راه‌بندان، شاخ‌به‌شاخی ماشین‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد gridlock

  1. noun traffic jam
    Synonyms: barrier, blockage, bottleneck, clog, congestion, impasse, logjam, obstacle, stoppage

ارجاع به لغت gridlock

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gridlock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gridlock

لغات نزدیک gridlock

پیشنهاد بهبود معانی