Grok

ɡrɑːk ɡrɒk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive informal
    انگلیسی آمریکایی درک کردن (به‌طور شهودی)
    • - He couldn't fully grok the concept.
    • - او نتوانست مفهوم را به‌طور کامل درک کند.
    • - We need to take time to grok the beauty of this artwork.
    • - باید زمان بگذاریم تا زیبایی این اثر هنری را درک کنیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد grok

  1. verb Get the meaning of something
    Synonyms: get-the-picture, comprehend, savvy, dig, grasp, compass, apprehend

ارجاع به لغت grok

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grok» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grok

لغات نزدیک grok

پیشنهاد بهبود معانی