Homebound

American: ˈhomˌbɑːwnd British: ˈhomˌbɑːwnd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • adjective
    عازم خانه (یا وطن)، راهی میهن
    • - Our boat was homebound.
    • - کشتی ما عازم کشورمان بود.
  • adjective
    محدود به خانه، زمین‌گیر، خانه‌نشین
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد homebound

  1. adjective Confined usually by illness
    Synonyms: housebound, shut in

ارجاع به لغت homebound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «homebound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/homebound

لغات نزدیک homebound

پیشنهاد بهبود معانی