گذشتهی ساده:
horsedشکل سوم:
horsedوجه وصفی حال:
horsingشکل جمع:
horsesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
شوخی خرکی کردن، بازی خرکی کردن، بازی کردن
(در مسابقهی اسبدوانی) روی اسب بازنده شرطبندی کردن، (مجازی) طرف بازنده را گرفتن، از بازنده حمایت کردن، راه غلط رفتن، اشتباه محاسبه کردن، شریک بد گزیدن
خوب خوردن، اشتهای خوبی داشتن
پرخوری کردن، مثل گاو خوردن
(محاوره) تأمل کردن، درنگ کردن، زود تصمیم نگرفتن
(عامیانه) از منابع قابل اعتماد، از مراجع اصلی، از منبع موثق
کار وارونه کردن، کار غیرمنطقی کردن
to look a gift horse in the mouth
از هدیهی دریافتی عیب گرفتن، دندان اسب پیشکشی را شمردن
never look a gift horse in the mouth
دهان (یا دندانهای) اسب پیشکشی را بررسی نکن(نمیشمارند)، از هدیه خردهگیری نکن
a nod is as good as a wink (to a blind horse)
عاقل را اشارهای بس است، اشاره نیاز به توضیح ندارد
that's a horse of a different color
آن موضوع اصلاً متفاوت است (اصلاً با این موضوع رابطه ندارد)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «horse» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/horse