Imbibe

ɪmˈbaɪb ɪmˈbaɪb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    imbibed
  • شکل سوم:

    imbibed
  • سوم شخص مفرد:

    imbibes
  • وجه وصفی حال:

    imbibing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive adverb
    نوشیدن، اشباع کردن، جذب کردن، خیساندن، تحلیل بردن، فرو بردن، در کشیدن
    • - Agha Hessam could imbibe a whole bottle of vodka by himself.
    • - آقا حسام می‌توانست یک بطری پر از ودکا را به تنهایی بنوشد.
    • - He went to Europe to imbibe Europen culture.
    • - به اروپا رفت تا فرهنگ اروپایی اخذ کند.
    • - A sponge imbibes water.
    • - اسفنج، آب را جذب می‌کند.
    • - I opened the window and imbibed the cool air.
    • - پنجره را گشودم و هوای خنک را استنشاق کردم.
    • - to imbibe new ideas
    • - اندیشه‌های تازه‌ای را جذب کردن
    • - He imbibed his master's moral principles and later on reflected them in his works.
    • - او اصول اخلاقی استاد خود را پذیرفت و بعدها در آثار خود منعکس کرد.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد imbibe

  1. verb drink, often heavily
    Synonyms: absorb, assimilate, belt, consume, down, gorge, guzzle, ingest, ingurgitate, irrigate, partake, put away, quaff, raise a few, sip, swallow, swig, swill, toss
    Antonyms: abstain

ارجاع به لغت imbibe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imbibe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imbibe

لغات نزدیک imbibe

پیشنهاد بهبود معانی