Immerge

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adverb
    فرو بردن، غوطه دادن (در آب یا مایع دیگری)، غسل ارتماسی دادن، فرو رفتن
    • - No need to immerge further into this topic.
    • - نیازی نیست که بیش از این وارد این موضوع بشوی.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد immerge

  1. verb To plunge briefly in or into a liquid
    Synonyms: dip, douse, duck, dunk, immerse, souse, submerge, submerse

ارجاع به لغت immerge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immerge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immerge

لغات نزدیک immerge

پیشنهاد بهبود معانی