Inspect

ɪnˈspekt ɪnˈspekt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    inspected
  • شکل سوم:

    inspected
  • سوم شخص مفرد:

    inspects
  • وجه وصفی حال:

    inspecting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive C1
    سرکشی کردن، بازرسی کردن، تفتیش کردن، رسیدگی کردن
    • - Let us inspect his motives.
    • - بگذار انگیزه‌های او را بررسی کنیم.
    • - They inspect all suitcases carefully.
    • - آن‌ها بادقت همه‌ی چمدان‌ها را وارسی می‌کنند.
    • - to inspect legal documents
    • - بازبینی مدارک قانونی
    • - The prison warden inspected all the rooms.
    • - رئیس زندان به همه‌ی اتاق‌ها سرکشی کرد.
    • - He inspected the herd for ticks and leeches.
    • - او گله را از نظر (احتمال وجود) کنه و زالو معاینه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inspect

  1. verb examine, check
    Synonyms: audit, canvass, case, catechize, check out, clock, eye, give the once-over, go over, go through, inquire, interrogate, investigate, kick the tires, look over, notice, observe, oversee, probe, question, review, scan, scope, scout, scrutinize, search, study, superintend, supervise, survey, vet, view, watch
    Antonyms: forget, ignore, neglect

لغات هم‌خانواده inspect

ارجاع به لغت inspect

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inspect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inspect

لغات نزدیک inspect

پیشنهاد بهبود معانی