Insurance

ɪnˈʃɜrns ɪnˈʃʊərəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    insurances

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun B2
    بیمه، حق بیمه
    • - to provide insurance against floods
    • - در برابر سیل بیمه کردن
    • - an insurance company
    • - شرکت بیمه
  • noun
    مبلغ بیمه، پول بیمه
  • noun
    بیمه گری، بیمه گزاری
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد insurance

  1. noun protection, security
    Synonyms: allowance, assurance, backing, cover, coverage, guarantee, indemnification, indemnity, provision, safeguard, support, warrant, warranty

Collocations

ارجاع به لغت insurance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insurance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insurance

لغات نزدیک insurance

پیشنهاد بهبود معانی