Interrogator

ˌɪnˈterəˌɡetər ɪnˈterəɡeɪtə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    بازپرس، تحقیق‌کننده، پرسش‌گر، بازجویی‌کننده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد interrogator

  1. noun One who conducts an official inquiry, usually with no regard for human rights
    Synonyms: inquisitor, questioner

ارجاع به لغت interrogator

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interrogator» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interrogator

لغات نزدیک interrogator

پیشنهاد بهبود معانی