Neighboring

ˈneɪbərɪŋ ˈneɪbərɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adjective B2
    همسایه، دیواربه‌دیوار، مجاور، هم‌جوار، نزدیک به‌هم، نزدیک
    • - one of the neighboring villages
    • - یکی از روستاهای مجاور
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد neighboring

  1. verb To be contiguous or next to
    Synonyms: abutting, adjoining, bordering, verging, touching, bounding, meeting, joining, addressing, butting
  2. adjective Having a common boundary or edge; abutting; touching
    Synonyms: adjacent, adjoining, conterminous, nearby, contiguous

ارجاع به لغت neighboring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «neighboring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/neighboring

لغات نزدیک neighboring

پیشنهاد بهبود معانی