Operational

ˌɑːpəˈreɪʃnl ˌɒpəˈreɪʃnəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective C1
    قابل استفاده، مؤثر، دایر
    • - operational symbols
    • - نمادهای کاربردی
    • - Our fleet is fully operational.
    • - ناوگان ما کاملاً آماده‌ی عملیات است.
    • - The new spaceship will be operational in one year.
    • - سفینه‌ی جدید تا یک سال دیگر به کار خواهد افتاد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد operational

  1. adjective functional
    Synonyms: fit, in service, in working order, operative, practicable, practical, prepared, ready, serviceable, usable, useful, viable, workable, working

لغات هم‌خانواده operational

ارجاع به لغت operational

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «operational» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/operational

لغات نزدیک operational

پیشنهاد بهبود معانی