Ordination

ˌɔːrdnˈeɪʃn ˌɔːdəˈneɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    انتصاب، برگماری، دسته‌بندی، سنخیت
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ordination

  1. noun An installation
    Synonyms: consecration, coronation, ordinance, investiture
  2. noun A system
    Synonyms: order, plan, classification, ordering, organization

ارجاع به لغت ordination

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ordination» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ordination

لغات نزدیک ordination

پیشنهاد بهبود معانی