Over

ˈoʊvər ˈoʊvər ˈəʊvə ˈəʊvə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    overs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun plural adjective adverb preposition B1
    بالای، روی، بالای سر، برفراز، آن طرف، در سرتاسر، در بالا، به‌سوی دیگر، متجاوز از، بالایی، رویی، بیرونی، شفا یافتن، پایان یافتن، به انتها رسیدن، پیشوند به ‌معنی زیاد و بیش
    • - to spread butter over the bread
    • - کره روی نان مالیدن
    • - Spread the blanket over the child.
    • - پتو را روی بچه بینداز.
    • - He put his hand over his mouth.
    • - او دستش را روی دهانش گذاشت.
    • - He fell over the cliff.
    • - از روی صخره افتاد.
    • - to climb over a wall
    • - از دیوار بالا رفتن
    • - a bridge over the river
    • - پلی بر روی رودخانه
    • - to discuss a matter over dinner
    • - موضوعی را در خلال شام مورد مذاکره قرار دادن
    • - over the next few days
    • - طی چند روز آینده
    • - He went to sleep over his work.
    • - هنگام کار کردن خوابش برد.
    • - a roof over my head
    • - بامی در بالای سرم
    • - to fly over the lake
    • - بر فراز دریاچه پرواز کردن
    • - The rocket went over the mountain and landed on the other side.
    • - موشک از روی کوه رد شد و در آن سوی آن فرود آمد.
    • - She hung the flag over the door.
    • - پرچم را بالای در آویخت.
    • - I jumped over the stream.
    • - از روی نهر پریدم.
    • - to rule over a land
    • - بر سرزمینی حکومت کردن
    • - to turn the meat over in the frying pan
    • - گوشت را در ماهیتابه برگرداندن
    • - to cast a spell over someone
    • - بر کسی طلسم افکندن (کسی را طلسم کردن)
    • - turn the page over
    • - صفحه را برگرداندن (ورق زدن)
    • - She has little control over her emotions.
    • - او بر احساسات خود مسلط نیست.
    • - over the past ten years
    • - در ده سال گذشته
    • - over the whole city
    • - در همه‌ی شهر
    • - I put the book over there.
    • - کتاب را (در) آنجا گذاشتم.
    • - The car rolled over and over down the slope.
    • - اتومبیل چند بار به پایین سراشیبی در غلتید.
    • - over in Canada
    • - در کانادا
    • - This book will cost over one hundred dollars.
    • - این کتاب بیش از صد دلار تمام خواهد شد (قیمت خواهد داشت).
    • - five hours or over
    • - پنج ساعت یا بیشتر
    • - We stayed there over ten days.
    • - متجاوز از ده روز آنجا ماندیم.
    • - over ten thousand people
    • - بیش از ده هزار نفر
    • - She is over fifty.
    • - او بیش از پنجاه سال دارد.
    • - a city over the border
    • - شهری در آن سوی مرز
    • - They live over the road.
    • - آن‌ها در آن طرف جاده زندگی می‌کنند.
    • - Over the river is a park.
    • - آن سوی رودخانه یک پارک وجود دارد.
    • - I heard it over the radio.
    • - از رادیو شنیدم.
    • - come over here
    • - بیا (به) اینجا
    • - Take these letters over to the post office.
    • - این نامه‌ها را به پست‌خانه ببر.
    • - She has gone over to Germany.
    • - او به آلمان رفته است.
    • - The wound healed over.
    • - زخم کاملاً التیام یافت.
    • - The lake is frozen over.
    • - دریاچه سرتاسر یخ بسته است.
    • - It is snowing all over the country.
    • - در سرتاسر کشور برف می‌بارد.
    • - The children ran all over the flowers.
    • - بچه‌ها روی همه‌ی گل‌ها دویدند.
    • - I stayed there over the Christmas holidays.
    • - همه‌ی تعطیلات کریسمس آنجا ماندم.
    • - to be over
    • - تمام شدن، پایان یافتن
    • - Their friendship is over.
    • - دوستی آن‌ها پایان یافته است.
    • - Your lease is over.
    • - اجاره‌ی شما سر آمده است.
    • - Give your papers; the time is over.
    • - وقت تمام شده است؛ ورقه‌ها را بدهید.
    • - The meeting will be over in an hour.
    • - جلسه یک ساعت دیگر تمام خواهد شد.
    • - He accidentally knocked the vase over.
    • - او تصادفی گلدان را انداخت.
    • - He overthrew his enemies.
    • - او دشمنان خود را سرنگون کرد.
    • - He turned the cup over.
    • - او فنجان را وارونه کرد.
    • - The car turned over three times.
    • - اتومبیل سه بار غلت زد.
    • - He tripped and fell over the ice.
    • - او روی یخ لغزید و فرو افتاد.
    • - Do it over.
    • - دوباره آن را انجام بده.
    • - He repeated his wife's name several times over.
    • - او چند بار نام زنش را تکرار کرد.
    • - He read the letter three times over.
    • - او نامه را سه بار خواند.
    • - They quarrelled over money.
    • - سر پول مشاجره کردند.
    • - Their disagreement was over politics.
    • - ناسازگاری( مخالفت) آن‌ها بر سر سیاست بود.
    • - If there is food left over, put it in the refrigerator.
    • - اگر خوراک باقی مانده است آن را در یخچال بگذار.
    • - I have only $ 100 left over when I have paid all my debts.
    • - وقتی همه‌ی قرض‌های خود را بدهم، فقط صد دلار برایم خواهد ماند.
    • - Message received -- over.
    • - پیام دریافت شد -- تمام.
    • - The horse overed the fence.
    • - اسب از روی حصار پرید.
    • - The bridge overs a wide river.
    • - پل از روی رودخانه عریضی می‌گذرد.
    • - He had to write it over again.
    • - او مجبور شد دوباره آن را بنویسد.
    • - the advantages of free trade over against government monopolies
    • - فواید تجارت آزاد در مقایسه با انحصارات دولتی
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد over

  1. adjective accomplished
    Synonyms: ancient history, at an end, by, bygone, closed, completed, concluded, done, done with, ended, finished, gone, past, settled, up
    Antonyms: failed, incomplete, unfinished
  2. adjective in addition
    Synonyms: additionally, beyond, ever, excessively, extra, extremely, immensely, in excess, inordinately, left over, more, over and above, overly, overmuch, remaining, superfluous, surplus, too, unduly, unused
    Antonyms: fewer, less
  3. adverb above
    Synonyms: aloft, beyond, covering, farther up, higher than, in heaven, in the sky, off, on high, on top of, overhead, overtop, straight up, traversely, upstairs
    Antonyms: under

Collocations

  • over against

    در مقایسه با، در مقابل

  • over all

    1- روی‌هم‌رفته، به‌طور کلی، کلا 2- سرتاسر، یک‌سر 3- همه‌جانبه، کلی

Idioms

ارجاع به لغت over

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «over» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/over

لغات نزدیک over

پیشنهاد بهبود معانی