گذشتهی ساده:
patchedشکل سوم:
patchedسوم شخص مفرد:
patchesوجه وصفی حال:
patchingشکل جمع:
patchesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
اختلافها را کنار گذاشتن، سازش کردن، ترمیم کردن، حلوفصل کردن
go through (or hit or strike, etc.) a bad patch
دوران بدی را گذراندن
در برخی جاها، اینجا و آنجا، بهطور ناقص، کم و بیش
not be a patch on somebody (or something)
به خوبی قبلیها نبودن، به پای کس یا چیز دیگر نرسیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «patch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/patch