فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Quad

kwɑːd kwɒd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    quads

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable informal
    یکی از چهارقلوها
    • - The quads were all playing together in the yard.
    • - چهارقلوها همه با هم در حیاط بازی می‌کردند.
    • - The quads each have their own unique personalities.
    • - چهارقلوها هرکدام شخصیت منحصر‌به‌فرد خود را دارند.
  • noun countable informal
    محوطه‌ی چهارگوش، صحن محصور (فضای مربعی در بیرون با ساختمان‌هایی در چهار طرف به‌ویژه در مدرسه یا دانشکده)
    • - The students gathered in the quad.
    • - دانش‌آموزان در محوطه‌ی چهارگوش جمع شدند.
    • - The quad is the perfect place to study on a sunny day.
    • - صحن محصور جایی مناسب برای مطالعه در یک روز آفتابی است.
  • noun
    فاصله‌انداز (در چاپ)
    • - The typesetter carefully inserted a quad between the words.
    • - حروف‌چین با دقت فاصله‌انداز را بین کلمات قرار داد.
    • - The printer needed a quad to separate the lines of text.
    • - چاپگر برای جدا کردن خطوط متن به فاصله‌انداز نیاز داشت.
  • adjective noun
    چهارگانه، چهارتایی، اربعه
    • - The science experiment required a quad of magnets to demonstrate the concept of repulsion.
    • - آزمایش علمی به چهار آهن‌ربا برای نشان دادن مفهوم دافعه نیاز داشت.
    • - The quad chairs on the patio were perfect for our group of four.
    • - صندلی‌های چهارگانه‌ی پاسیو برای گروه چهارنفره ما عالی بود.
    • - The chef created a delicious dish using a quad of exotic spices.
    • - سرآشپز با استفاده از ادویه‌ی چهارگانه‌ی عجیب‌وغریب غذای خوشمزه‌ای درست کرد.
  • noun countable
    ورزش تله‌اسکی چهارنفره
    • - We waited in line for the quad to take us up the mountain.
    • - در صف منتظر ماندیم تا تله‌اسکی چهارنفره ما را به بالای کوه برساند.
    • - We waited in line for the next quad to arrive.
    • - در صف منتظر ماندیم تا تله‌اسکی چهارنفره بعدی بیاید.
  • noun countable
    کواد (واحد انرژی برابر با یک کوادریلیون)
    • - The power plant produces four quads of energy each year.
    • - این نیروگاه در هر سال چهار کواد انرژی تولید می‌کند.
    • - The country's energy consumption reached nearly two quads last year.
    • - مصرف انرژی کشور در سال گذشته به چهار کواد نزدیک شد.
  • noun countable informal
    کالبدشناسی چهارسر ران (عضله) (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)
    • - The athlete has strong quads from years of training.
    • - این ورزشکار از سال‌ها تمرین، چهارسر ران قوی‌ای دارد.
    • - After a tough workout, my quads were sore for days.
    • - بعد از تمرین شدید، چهارسر ران من چندین روز درد داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد quad

  1. noun An area partially or entirely enclosed by walls or buildings
    Synonyms: quadrangle, quadruplet, atrium, close, court, courtyard, quadrant, enclosure, quadraphonic, yard
  2. noun (printing) a block of type without a raised letter; used for spacing between words or sentences
    Synonyms: space
  3. noun A muscle of the thigh that extends the leg
    Synonyms: quadriceps, quadriceps femoris, musculus quadriceps femoris

ارجاع به لغت quad

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quad» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quad

لغات نزدیک quad

پیشنهاد بهبود معانی