Recumbent

rɪˈkʌmbənt rɪˈkʌmbənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • adjective
    خوابیده، خم، (گیاه‌شناسی) بر زمین‌گستر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد recumbent

  1. adjective lying down
    Synonyms: decumbent, flat, horizontal, level, procumbent, prostrate, reclining, resupine, sprawling, supine

ارجاع به لغت recumbent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «recumbent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/recumbent

لغات نزدیک recumbent

پیشنهاد بهبود معانی