Rhythm

ˈrɪðm ˈrɪðm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    rhythms

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    ریتم، وزن، سجع، میزان، آهنگ موزون، نواخت
    • - tango rhythm
    • - ریتم تانگو
    • - Blank verse has rhythm but no rhyme.
    • - شعر سپید وزن دارد ولی قافیه ندارد.
    • - She is used to the slow rhythm of rural life.
    • - او به روند آهسته‌ی زندگی روستایی خو گرفته است.
    • - the rhythm of the country's economic growth
    • - آهنگ رشد اقتصادی کشور
    • - the rhythm of heartbeat
    • - موزونی ضربان قلب
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد rhythm

  1. noun beat, accent of sound, music
    Synonyms: bounce, cadence, cadency, downbeat, flow, lilt, measure, meter, metre, movement, pattern, periodicity, pulse, regularity, rhyme, rise and fall, swing, tempo, time, uniformity

ارجاع به لغت rhythm

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rhythm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rhythm

لغات نزدیک rhythm

پیشنهاد بهبود معانی