Scrunch

skrʌntʃ skrʌntʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    scrunched
  • سوم شخص مفرد:

    scrunches
  • وجه وصفی حال:

    scrunching

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive verb - transitive
    صدای خورد شدن چیزی، صدای له شدن چیزی، صدای به‌هم خوردن چیزی (مثل صدای سنگ‌ریزه)
    • - I heard the leaves scrunching beneath my boots as I walked through the forest.
    • - وقتی در جنگل قدم می‌زدم، صدای له شدن برگ‌ها را از زیر چکمه‌هایم شنیدم.
    • - They scrunched gravel under their feet.
    • - صدای خورد شدن سنگ‌ریزه از زیر پای آن‌ها آمد.
  • verb - transitive
    به‌هم فشردن، مچاله کردن، منقبض کردن
    • - She scrunches the paper into a tight ball and throws it in the trash.
    • - او کاغذ را شبیه به یک توپ محکم مچاله می‌کند و آن را در سطل زباله می‌اندازد.
    • - He scrunched the letter up.
    • - نامه را به‌هم فشرد.
  • verb - intransitive verb - transitive
    جمع کردن
    • - I always scrunch my eyebrows when I'm deep in thought.
    • - همیشه وقتی در فکر فرو می‌روم، ابروهایم را جمع می‌کنم.
    • - He scrunches his lips whenever he's trying not to laugh.
    • - هروقت سعی می‌کند نخندد، لب‌هایش را جمع می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد scrunch

  1. verb crumple
    Synonyms: compress, crumple up, crunch, rumple, squash, squeeze

ارجاع به لغت scrunch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scrunch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scrunch

لغات نزدیک scrunch

پیشنهاد بهبود معانی