Taradiddle

ˈtærədɪdl̩ ˈtærədɪdl̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    دروغ پیش‌پاافتاده، بلف، دروغ کوچک
    • - He spun a taradiddle to cover up his mistake.
    • - او برای پوشاندن اشتباهش یک دروغ پیش‌پاافتاده گفت.
    • - Don't believe everything you hear, it could be a taradiddle.
    • - هر چیزی را که می‌شنوید باور نکنید، ممکن است یک بلف باشد.
  • noun
    یاوه‌‌‌، مهمل
    • - His explanation was nothing but a taradiddle.
    • - توضیح او چیزی جز یک یاوه نبود.
    • - The politician's speech was filled with taradiddle.
    • - سخنرانی این سیاست‌مدار سرشار از مهمل بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد taradiddle

  1. noun Pretentious or silly talk or writing
    Synonyms: tarradiddle, baloney, fib, boloney, bilgewater, story, bosh, drool, humbug, tale, tommyrot, tosh, twaddle

ارجاع به لغت taradiddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «taradiddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/taradiddle

لغات نزدیک taradiddle

پیشنهاد بهبود معانی