Threaded

    ˈθredəd ˈθredɪd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم شخص مفرد:

      threads

    • وجه وصفی حال:

      threading

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    • adjective C2
      درهم‌تنیده، نخ‌کش‌شده
      • - The old chair had a frayed, threaded cushion.
      • - صندلی قدیمی یک کوسن نخ‌کش‌شده و فرسوده داشت.
      • - The threaded rope hung securely from the tree branch.
      • - طناب درهم‌تنیده محکم از شاخه‌ی درخت آویزان بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    مترادف و متضاد threaded

    1. verb Thread on or as if on a string
      Synonyms: strung, drawn, wired
      Antonyms: undone
    2. verb To move or cause to move in a sinuous, spiral, or circular course
      Synonyms: wandered, attached, wound, woven

    ارجاع به لغت threaded

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «threaded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/threaded

    لغات نزدیک threaded

    پیشنهاد بهبود معانی
    دریافت فست دیکشنری از طریق اپ‌استور دانلود مستقیم فست دیکشنری