Twinkle

ˈtwɪŋkl ˈtwɪŋkl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    چشمک زدن (به‌ویژه درمورد ستارگان)، برق زدن یا تکان‌تکان خوردن، چشمک، بارقه، تلألو
    • - The deer disappeared in a twinkle.
    • - در یک چشم بر‌هم‌زدن آهو ناپدید شد.
    • - the twinkle of a distant star
    • - سوسوی ستاره‌‌ای دوردست
    • - the twinkle of victory in his eyes
    • - درخشش حاکی از پیروزی در چشمان او
    • - Stars twinkled in the dark sky.
    • - ستارگان در آسمان تیره چشمک می‌زدند.
    • - The lights of Tehran twinkled from afar.
    • - چراغ‌های تهران از دور سوسو می‌زدند.
    • - My mother's eyes twinkled with joy.
    • - چشمان مادرم از خوشی برق زد.
    • - His little feet twinkled on the pavement.
    • - پاهای کوچک او روی سنگفرش تند حرکت می‌کرد.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد twinkle

  1. verb glimmer, shine
    Synonyms: blink, coruscate, flash, flicker, gleam, glint, glisten, glitter, glow, illuminate, light, light up, scintillate, shimmer, sparkle, wink

ارجاع به لغت twinkle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «twinkle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/twinkle

لغات نزدیک twinkle

پیشنهاد بهبود معانی