Urgency

    ˈɜrːdʒnsi ˈɜːdʒnsi
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      urgencies

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    • noun uncountable
      فوریت، ضرورت، نیاز شدید
      • - I was surprized at the urgency in his voice.
      • - اضطرار صدای او مرا متعجب کرد.
      • - the great urgency of the petitioners
      • - اصرار شدید دادخواهان
      • - the urgency of his need
      • - مبرم بودن نیاز او
      • - a matter of great urgency
      • - مطلب بسیار فوری
    پیشنهاد بهبود معانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    مترادف و متضاد urgency

    1. noun The quality of being important
      Synonyms: exigency, need, gravity, seriousness
    2. noun Insistent solicitation and entreaty
      Synonyms: importunity, seriousness, criticality, desperation, exigency, imminence, importance, incitement, insistence, instancy, necessity, need, pressure, stress, urging
    3. adjective
      Synonyms: clamant, compelling, critical, exigent, imminent, impending, imperative, imperious, importunate, insentient, menacing, momentous, necessitous, peremptory, persistent, poignant, pressing, solicitous, straitened, urgent, vehement, vital

    لغات هم‌خانواده urgency

    ارجاع به لغت urgency

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «urgency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/urgency

    لغات نزدیک urgency

    پیشنهاد بهبود معانی
    دریافت فست دیکشنری از طریق اپ‌استور دانلود مستقیم فست دیکشنری