Wealthy

ˈwelθi ˈwelθi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    wealthier
  • صفت عالی:

    wealthiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective B2
    ثروتمند، دارا، توانگر، دولتمند، چیزدار، غنی، سرشار
    • - Iran is a wealthy country.
    • - ایران کشوری ثروتمند است.
    • - He comes from a wealthy family.
    • - او از خانواده‌ای ثروتمند است.
    • - a wealthy merchant
    • - بازرگان دارا
  • noun plural
    ثروتمندان، پولداران، توانگران، داراها (the wealthy)
    • - The money will come from additional taxes on the wealthy.
    • - این پول از مالیات اضافی بر ثروتمندان تأمین می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد wealthy

  1. adjective rich; having a lot of money
    Synonyms: affluent, booming, comfortable, having it made, independent, in the money, loaded, made of money, moneyed, of independent means, opulent, pecunious, prosperous, rolling in it, substantial, upscale, well-heeled, well-off, well-to-do
    Antonyms: deprived, lacking, needy, poor, poverty-stricken, wanting

ارجاع به لغت wealthy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wealthy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wealthy

لغات نزدیک wealthy

پیشنهاد بهبود معانی