Wedge

wedʒ wedʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wedged
  • شکل سوم:

    wedged
  • سوم شخص مفرد:

    wedges
  • وجه وصفی حال:

    wedging
  • شکل جمع:

    wedges

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • countable
    گوه (goveh)، با گوه شکافتن
    • - to drive a wedge into a log with a hammer
    • - با چکش گوه را به درون کنده راندن
    • - a wedge of watermelon
    • - یک قاچ هندوانه
    • - He seeks to wedge us apart and destroy us one by one.
    • - او سعی می‌کند میان ما جدایی بیندازد و یک‌به‌یک نابودمان کند.
    • - He was wedged between the car and the tree.
    • - او میان اتومبیل و دیوار گیر افتاده بود.
    • - the carpenter wedges up the legs of the bench
    • - نجار پایه‌های نیمکت را با گوه محکم می‌کند
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد wedge

  1. noun solid piece, often triangular
    Synonyms: block, chock, chunk, cleat, cotter, cusp, keystone, lump, prong, quoin, shim, spire, taper
    Antonyms: whole

ارجاع به لغت wedge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wedge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wedge

لغات نزدیک wedge

پیشنهاد بهبود معانی