Wrought

rɒːt rɒːt rɔːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adjective adverb
    به‌شکل درآمده، تشکیل شده، به‌شکل درآورده شده، از Wrought کار درآورده، ساخته
    • - wrought iron
    • - آهن ورزیده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد wrought

  1. adjective Shaped to fit by or as if by altering the contours of a pliable mass (as by work or effort)
    Synonyms: shaped, created, molded, fashioned, formed, manufactured, processed, worked, ornamented, constructed, elaborated, beaten, finished, woven, hammered, coated, made, polished

ارجاع به لغت wrought

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wrought» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wrought

لغات نزدیک wrought

پیشنهاد بهبود معانی