خیلی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • (عامیانه) زیاد، بسیار
  • فونتیک فارسی

    kheyli
  • صفت
    many, plenty, much, numerous, copious, plentiful, lots of, scads, a great deal of, a lot of
    • - خیلی از مردم

    • - many of the people
    • - خیلی غذا

    • - a lot of food
  • بسیار، به صورت شدید
  • فونتیک فارسی

    kheyli
  • قید
    very, lot, extremely, exceedingly, awfully, greatly, terribly, highly, quiet, considerably, badly, much, specially, heartily, perfectly, far, bloody, extra, real, well, rattling, mighty, whacking, awful, darned
    • - رئیس او صبح‌ها خیلی زود خشم است.

    • - His boss is very bad-tempered in the morning.
    • - او درباره‌ی خوراکش خیلی بهانه‌گیری می‌کند.

    • - He is very finicky about his food.
  • عامیانه awful, bit, dreadfully, just, lashings, rattling, some, lot, whacking, scads, terribly, way, sure
  • موسیقی molto
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد خیلی

ارجاع به لغت خیلی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خیلی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/خیلی

لغات نزدیک خیلی

پیشنهاد بهبود معانی