با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

گره به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • تنیدگی اجزای اجسام خم‌پذیر در هم به‌صورت برآمدگی، درهم پیچیدگی طناب یا ریسمان و غیره
  • فونتیک فارسی

    gereh
  • اسم
    knot, bright, knurl, burl, snarl, tie, loop
    • - گره طناب را محکم کن.

    • - tighten the knot on the rope
    • - گره انداختن

    • - to make knotted, to tangle, to snarl, to foul, to kink, to tie, to knot
    • - گره پروانه‌ای

    • - bow knot
    • - گره خفت، گره لغزان، گره علف‌کش

    • - slipknot
    • - گره را با دندان باز کردن

    • - to undo a knot with one's teeth / to resort to drastic measures
    • - گره را باز کردن، گره را گشودن

    • - to undo a knot, to open a knot, to disentangle, to resolve a difficulty
    • - گره راست، گره دو حلقه

    • - reef knot, square knot
    • - گره شُل

    • - granny knot
    • - گره کور

    • - entangled knot, entanglement, gordian knot, catch
    • - گره هشت، گره هشتی

    • - figure of eight, figure-eight knot
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • (گیاه‌شناسی) جای باقیمانده از محل رویش برگ بر روی ساقه، گره چوب
  • فونتیک فارسی

    gereh
  • اسم
    node, button, burl, gnarl
  • (کالبدشناسی) توده‌ی متراکم یافته‌ی عصب و بافت پیوندی، عقده، دژپیه
  • فونتیک فارسی

    gereh
  • اسم
    node, dodule, gland, tumor
    • - گره عصبی، گانگلیون، پِیگره

    • - ganglion
    • - گره لنفی، گره تنابه‌ای

    • - lymph node
  • (کشتیرانی) واحد طول در دریانوردی، یک میل دریایی ( ۶۰۷۶/۱۲ پا در سرعت، گره دریایی)
  • فونتیک فارسی

    gereh
  • اسم
    nautical mile, knot
    • - سرعت متوسط این کشتی ده گره در ساعت است.

    • - the average speed of this boat is ten knots per hour
    • - گره ملوانی

    • - hitch
  • (مجازی) آنچه گشودن یا حل آن دشوار است
  • فونتیک فارسی

    gereh
  • اسم
    problem, dilemma, complication
    • - کسی نیست گره از کار او بگشاید.

    • - there is no one who can solve his problem
    • - گره اصلی

    • - sticking point, the main problem or dilemma, the catch
    • - گره افتادن

    • - to become knotted, to become fouled, to get tied (up), to kink, to tie, to knot
    • - گره بر ابرو افکندن

    • - to knot the eyebrows, to frown, to scowl
  • پیراهن بافی
  • stitch
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد گره

ارجاع به لغت گره

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «گره» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/گره

لغات نزدیک گره

پیشنهاد بهبود معانی