Batch

bætʃ bætʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    batches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb countable
    دسته
  • noun adverb countable
    مقدار نان در یک پخت، دسته
    • - the first batch of cookies
    • - پخت اول نان شیرینی
    • - Another batch of letters came in.
    • - یک دسته‌ی دیگر نامه رسید.
    • - the next batch of trainees
    • - دسته‌ی دیگر کارآموزان
    • - batch control
    • - کنترل دسته‌ای
    • - batch processing
    • - پردازش دسته‌ای
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد batch

  1. noun group of same objects
    Synonyms: accumulation, aggregation, amount, array, assemblage, assortment, bunch, bundle, clump, cluster, clutch, collection, crowd, group, lot, pack, parcel, quantity, set, shipment, volume
    Antonyms: individual

ارجاع به لغت batch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «batch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/batch

لغات نزدیک batch

پیشنهاد بهبود معانی