Deciding

dɪˈsaɪdɪŋ dɪˈsaɪdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    decided
  • شکل سوم:

    decided
  • سوم شخص مفرد:

    decides

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective C2
    تعیین‌کننده، سرنوشت‌ساز
    • - a deciding factor.
    • - عامل تعیین‌کننده
    • - the deciding vote
    • - رأی سرنوشت‌ساز
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد deciding

  1. adjective determining
    Synonyms: chief, conclusive, critical, crucial, decisive, important, influential, key, necessary, prime, principal, significant
    Antonyms: inconclusive, insignificant, secondary, trivial, uncritical, unimportant

ارجاع به لغت deciding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deciding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deciding

لغات نزدیک deciding

پیشنهاد بهبود معانی