Deferment

dɪˈfɜrːmənt dɪˈfɜːmənt-ɜːr-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    deferments

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    پس‌افکندن، تأخیر
    • - He received his military deferment.
    • - او معافیت موقت از خدمت نظام را دریافت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد deferment

  1. noun postponement
    Synonyms: adjournment, deferral, delay, moratorium, pause, putting off, stay, suspension
  2. noun postponement
    Synonyms: adjournment, delay, holdover, moratorium, pause, putting off, stay, suspension
    Antonyms: advance, expedition, forging

ارجاع به لغت deferment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deferment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deferment

لغات نزدیک deferment

پیشنهاد بهبود معانی