Depict

dɪˈpɪkt dɪˈpɪkt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    depicted
  • شکل سوم:

    depicted
  • سوم شخص مفرد:

    depicts
  • وجه وصفی حال:

    depicting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive C2
    نمایش دادن (به وسیله‌ی نقشه و مانند ان)، نقش کردن، مجسم کردن، رسم کردن، شرح دادن
    • - Her painting depicts a man who is eating.
    • - نقاشی او مردی را نشان می‌دهد که در حال خوردن است.
    • - Her stories depict various aspects of city life.
    • - داستان‌های او جنبه‌های گوناگونی از زندگی شهری را هویدا می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد depict

  1. verb describe, render in drawing or writing
    Synonyms: characterize, delineate, design, detail, illustrate, image, interpret, limn, narrate, outline, paint, picture, portray, relate, report, represent, reproduce, sculpt, sketch, state
    Antonyms: confuse, distort, mix up

ارجاع به لغت depict

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «depict» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/depict

لغات نزدیک depict

پیشنهاد بهبود معانی