گذشتهی ساده:
edgedشکل سوم:
edgedسوم شخص مفرد:
edgesوجه وصفی حال:
edgingشکل جمع:
edgesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
با تأنی (از چیز یا شخصی) دور شدن (یا نزدیک شدن)
در حاشیهی (چیزی) قرار داشتن، احاطه شدن
1- دندانهای کسی را کند کردن
have an edge on (or over) someone (or something)
بر کسی (یا چیزی) مزیت داشتن
اثر شدید داشتن
1- عصبی، ناراحت و دلخور، رنجیده 2- مشتاق، خواهان، بیتاب و بیقرار
1- (در اثر خوردن چیز ترش و غیره) دندان را کند کردن، کند شدن دندان 2- به حالت چندش درآوردن (مثلا با کشیدن ناخن روی تختهسیاه) 3- برانگیختن، ناراحت کردن، آزردن
2- (بسیار) ناراحت کردن، رنجه داشتن
از شدت چیزی کاستن، ملایم کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «edge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/edge