Effects

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    effected
  • شکل سوم:

    effected
  • وجه وصفی حال:

    effecting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun plural B1
    اسباب، اثاثیه‌، دارایی، اموال، لوازم
    • - It says on the form that the insurance covers all personal effects.
    • - در فرم ذکر شده است که بیمه تمام دارایی‌های شخصی را پوشش می‌دهد.
    • - Those are my personal effects.
    • - آن‌ها دارایی‌های شخصی من‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد effects

  1. noun belongings
    Synonyms: accouterments, chattels, goods, holdings, paraphernalia, possessions, property, stuff, things, trappings

Idioms

  • strain after effects

    با سعی افراطی و نمایان در مؤثر‌سازی چیزی کوشیدن

ارجاع به لغت effects

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «effects» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/effects

لغات نزدیک effects

پیشنهاد بهبود معانی