Eggplant

ˈeɡplænt ˈeɡplɑːnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    eggplants

توضیحات

در انگلیسی بریتانیایی به جای eggplant از aubergine استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    انگلیسی آمریکایی غذا و آشپزی گیاه‌شناسی بادنجان، بادمجان
    • - She diced the eggplant.
    • - بادنجان را خرد کرد.
    • - He harvested a basketful of ripe eggplants.
    • - او سبدی از بادمجان‌های رسیده را چید.
  • noun
    رنگ بادمجانی
    • - Her dress was a stunning shade of eggplant.
    • - لباس او سایه‌ی خیره‌کننده‌ای از بادمجانی بود.
    • - The eggplant shadows cast an eerie atmosphere over the deserted street.
    • - سایه‌های بادمجانی فضای وهم‌انگیزی را بر خیابان متروکه انداخته است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد eggplant

  1. noun Egg-shaped vegetable having a shiny skin typically dark purple but occasionally white or yellow
    Synonyms: aubergine, brinjal, mad-apple, eggplant bush, garden egg, solanum-melongena

ارجاع به لغت eggplant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «eggplant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/eggplant

لغات نزدیک eggplant

پیشنهاد بهبود معانی