Enforcer

ɪnˈfɔːrsɚ ɪnˈfɔːsə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    (کسی که مردم را وادار می‌کند از قانون یا قاعده‌ای پیروی کنند یا موقعیت خاصی را به وقوع بپیوندند یا بپذیرند) مأمور اجرا، مجری
    • - law enforcers
    • - مجریان قانون
    • - The city police's role as enforcers of traffic rules will increase.
    • - نقش پلیس شهر به‌عنوانِ مأموران اجرای قوانین راهنمایی و رانندگی افزایش خواهد یافت.
  • noun countable informal
    (کسی که اراده‌ی خود را با خشونت و ارعاب تحمیل می‌کند) جنایت‌کار خشن، عضو تیم خلاف‌کاران
    • - gangland enforcers linked to a drugs gang
    • - جنایت‌کاران خشن مرتبط با باند مواد مخدر
    • - She hired an enforcer to kill her ex-husband.
    • - او یک جنایت‌کار خشن را استخدام کرد تا شوهر سابقش را بکشد.
  • noun countable informal
    ورزش (کسی که نقشش محافظت از هم تیمی‌ها یا تسلط بر یک منطقه از زمین بازی است) بازیکن قوی، بازیکن خشن
    • - former Southampton F.C. defensive enforcer
    • - بازیکن دفاعی خشن تیم فوتبال ساوت‌همپتون
    • - Edmonton enforcer Kelly Buchberger scored twice in last night's game.
    • - کلی بوخبرگر، بازیکن قوی تیم هاکی ادمونتون اویلرز، در بازی دیشب دو بار گلزنی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد enforcer

  1. noun One whose job it is to execute unpleasant tasks for a superior
    Synonyms: hatchet-man

لغات هم‌خانواده enforcer

ارجاع به لغت enforcer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enforcer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enforcer

لغات نزدیک enforcer

پیشنهاد بهبود معانی