Enfranchise

ɪnˈfræntʃaɪz ɪnˈfræntʃaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    enfranchised
  • شکل سوم:

    enfranchised
  • سوم شخص مفرد:

    enfranchises
  • وجه وصفی حال:

    enfranchising

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - transitive
    آزاد کردن، از بندگی رهاندن، معاف کردن، حقوق مدنی اعطا کردن به
    • - The enfranchisement of women has not yet been accomplished in some countries.
    • - بهره‌مندی زنان از حقوق شهروندی هنوز در برخی کشورها اجرا نشده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد enfranchise

  1. verb set free
    Synonyms: citizenize, emancipate, empower, free, give rights to, grant citizenship to, liberate, manumit, naturalize, release
    Antonyms: enslave

ارجاع به لغت enfranchise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enfranchise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enfranchise

لغات نزدیک enfranchise

پیشنهاد بهبود معانی