Entrenchment

    ɪnˈtrentʃmənt ɪnˈtrentʃmənt
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی

    • noun
      سنگربندی، سنگر‌گیری
    پیشنهاد بهبود معانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    مترادف و متضاد entrenchment

    1. noun An entrenched fortification; a position protected by trenches
      Synonyms: intrenchment
    2. noun An advance beyond proper or legal limits
      Synonyms: encroachment, impingement, infringement, intrusion, obtrusion, trespass

    ارجاع به لغت entrenchment

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «entrenchment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/entrenchment

    لغات نزدیک entrenchment

    پیشنهاد بهبود معانی
    دریافت فست دیکشنری از طریق اپ‌استور دانلود مستقیم فست دیکشنری