Female

ˈfiːmeɪl ˈfiːmeɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    females

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective A2
    زنانه، وابسته به زنان
    • - female donkey
    • - ماچه الاغ
    • - a female dog
    • - سگ لاس، ماده سگ
    • - This music has been composed for female voices.
    • - این موسیقی برای آواز زنانه تدوین شده است.
    • - a female pilot
    • - خلبان زن
    • - female thread
    • - رزوه‌ی داخلی
    • - The room was full of well-dressed females.
    • - اتاق پر از زنان خوش‌لباس بود.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • adjective
    فرورفتگی، درز
  • adjective
    (در لوله کشی و نجاری و مکانیکی) مادگی
    • - a female plug
    • - دوشاخه‌ی ماده
  • adjective
    بی‌بساک، بی‌پرچم، مادینه، مادگانی
  • noun countable
    زن، دختر، مؤنث، جنس ماده، جانور ماده
    • - The female members of the audience stood up.
    • - زنان حاضر در جلسه برخاستند.
    • - All of the professors are female.
    • - همه‌ی استادان زن هستند.
    • - Female birds lay eggs.
    • - پرندگان ماده تخم می‌گذارند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد female

  1. adjective having the qualities or characteristics of a woman
    Synonyms: effeminate, fecund, feminine, fertile, maternal, muliebrous, womanish, womanly
    Antonyms: male, masculine
  2. noun woman
    Synonyms: daughter, femme, gal, gentlewoman, girl, grandmother, lady, madam, matron, Miss/Mrs./Ms., mother, she, sister
    Antonyms: male, man

ارجاع به لغت female

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «female» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/female

لغات نزدیک female

پیشنهاد بهبود معانی