Festival

ˈfestəvl ˈfestəvl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    festivals

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    جشنواره، عید، سور، شادمانی، جشنی، عیدی
    • - the planting and harvest festivals of primitive people
    • - اعیاد (وابسته به) کاشتن و درو در میان مردم بدوی
    • - the great Christian festivals of Trinity Sunday and Corpus Christi
    • - اعیاد بزرگ مسیحی (به نام‌های) «یکشنبه‌ی تثلیث» و «بدن عیسی»
    • - a music festival
    • - جشنواره‌ی موسیقی
    • - a film festival
    • - جشنواره‌ی فیلم
    • - The hall had assumed a festival atmosphere.
    • - تالار حالت جشن و سرور به خود گرفته بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد festival

  1. noun celebration
    Synonyms: anniversary, carnival, commemoration, competition, entertainment, fair, feast, festivities, fete, field day, fiesta, gala, holiday, jubilee, merrymaking, treat

ارجاع به لغت festival

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «festival» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/festival

لغات نزدیک festival

پیشنهاد بهبود معانی