Flitch

flɪtʃ flɪtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun verb - transitive
    دنده خوک نمک‌زده و خشک‌کرده، تکه، قاش کردن، تکه مکعب پیه نهنگ
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت flitch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flitch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flitch

لغات نزدیک flitch

پیشنهاد بهبود معانی